وقتی نام «آلمان» به گوشمان میرسد، آنچه در ذهن نقش میبندد نه فقط برداشت شخصی ما، بلکه تصویریست که از آلمان در ذهن جهانیان یا بهعبارتی، آلمان از نگاه دیگران، شکل گرفته؛ مفاهیمی چون نظم، تکنولوژی، تاریخ پرفرازونشیب، فلاسفهای ژرفنگر و البته سایهٔ سهمگین جنگهای جهانی. اما آلمان فقط مجموعهای از کلیشهها نیست؛ آنچه این کشور را متفاوت میکند، برخورد بینظیر تضادها در آن است: میان گذشته و حال، عقل و احساس، سنگینی خاطره و سبکبالی فرهنگ.
برای شناخت آلمان، گاهی بهتر است از نگاه دیگران به آن بنگریم — از دیدگاه کسانی که آلمانی نبودند، اما این کشور تأثیری عمیق بر آنها گذاشت. از سیاستمداران و نویسندگان گرفته تا کمدینها و فیلسوفان. در این نوشتار، ده نقلقول را بررسی میکنیم؛ هرکدام تکهای از پازل پیچیدهٔ هویت آلمان را پیش رویمان میگذارد.
۱. طنز تلخ زبان آلمانی
مارک تواین (Mark Twain)، نویسندهٔ آمریکایی (۱۸۳۵–۱۹۱۰)
مارک تواین که در قرن نوزدهم مدتی را در آلمان گذراند، شیفتهٔ مردم و طبیعت این سرزمین شد؛ اما با زبانش میانهای نداشت. او در مقالهای طنزآمیز به نام زبان وحشتناک آلمانی نوشت:
یک مرد باهوش میتواند در سی ساعت انگلیسی یاد بگیرد، در سی روز فرانسوی، و در سی سال آلمانی… فقط مردگان وقت کافی برای یادگیری آلمانی دارند.
۲. مرز باریک میان قاطعیت و خشونت
مادام دو استائل (Madame de Staël)، نویسندهٔ فرانسوی (۱۷۶۶–۱۸۱۷)
او از نخستین روشنفکران غربی بود که تلاش کرد روح آلمان را بشناسد. در کتابش دربارهٔ آلمان (De l’Allemagne) نوشت:
آلمانیها خیلی راحت لجاجت را با انرژی، و خشونت را با قاطعیت اشتباه میگیرند.
برای او، آلمان سرزمین فلسفه و اندیشه بود؛ اما درون آن، رگههایی از سنگدلی نیز میدید.
۳. شکایت امپراتور از آبوهوا
ناپلئون بناپارت (Napoleon Bonaparte)، امپراتور فرانسه (۱۷۶۹–۱۸۲۱)
او که بارها به خاک آلمان لشکر کشید، یکبار گفت:
آلمانیها شش ماه زمستان دارند، و شش ماه دیگر تابستان ندارند. و این را وطن مینامند!
شاید منظور او فقط هوا نبود؛ بلکه روحیهای که گویی همیشه در سرمای جدیت و اندوه منجمد است.
۴. بین افراط و تفریط
وینستون چرچیل (Winston Churchill)، نخستوزیر بریتانیا (۱۸۷۴–۱۹۶۵)
در توصیفی که بسیاری آن را همزمان ترسناک و واقعگرایانه دانستهاند، چرچیل گفت:
هون (Hun) یا گلوی تو را میگیرد یا جلوی پایت زانو میزند.
اصطلاح «هون» در اینجا صرفاً اشاره به قوم تاریخی هونها نیست، بلکه لقبی تحقیرآمیز برای آلمانیهاست که از دوران جنگ جهانی اول در بریتانیا و آمریکا رواج یافت. چرچیل با این جمله آلمان را کشوری میدید که یا در حال تهاجم است یا در نهایت تسلیم؛ بدون حد وسط.
۵. ملت بزرگ، با اشتباهات بزرگ
شارل دو گل (Charles de Gaulle)، رئیسجمهور فرانسه (۱۸۹۰–۱۹۷۰)
در سخنرانی معروفش در شهر لودویگسبورگ (Ludwigsburg) در سال ۱۹۶۲، به جوانان آلمانی گفت:
شما فرزندان یک ملت بزرگ هستید… با اشتباهات بزرگ، اما همچنین دستاوردهای بزرگ.
این سخنرانی یکی از نمادهای آشتی تاریخی میان آلمان و فرانسه شد.
۶. طعنه به دو نیم شدن آلمان
فرانسوا موریاک (François Mauriac)، نویسنده و برندهٔ نوبل ادبیات از فرانسه (۱۸۸۵–۱۹۷۰) در اشارهای کنایهآمیز به آلمانِ دوپارهٔ پس از ۱۹۴۵ گفت:
من آنقدر آلمان را دوست دارم که خوشحالم از اینکه دو تا از آن داریم!
موریاک با ظرافتِ طنزآمیزِ فرانسویاش، هم ترس تاریخی از آلمان و هم پیچیدگی تقسیم آن به آلمان غربی (Westdeutschland) و شرقی (Ostdeutschland) را نشان میدهد.
۷. معمای موقعیت ژئوپلیتیک
هنری کیسینجر (Henry Kissinger)، وزیر خارجهٔ آمریکا و نظریهپرداز سیاست بینالملل (۱۹۲۳–۲۰۲۳) در تحلیلی معروف گفت:
آلمان برای اروپا زیادی بزرگ است، و برای جهان زیادی کوچک.
این جمله عمق سردرگمی ژئوپلیتیک آلمان را نشان میدهد: قدرتی اقتصادی و فنی، اما بدون جایگاهی متناسب در رهبری سیاسی جهان.
۸. سیاست خارجیِ بیثبات
ویل راجرز (Will Rogers)، کمدین آمریکایی (۱۸۷۹–۱۹۳۵) در دوران بین دو جنگ جهانی گفت:
آلمانیها همیشه آمادهاند تا سرزمین کسی را به کس دیگری بدهند.
طعنهای سنگین به نقش آلمان در بازترسیم مرزها در اروپا، و تأثیرش بر بحرانهای بینالمللی پیش از جنگ جهانی دوم.
۹. طنز ملیتها
سر پیتر اوستینوف (Sir Peter Ustinov)، بازیگر بریتانیایی (۱۹۲۱–۲۰۰۴) با طعنهای درخشان گفت:
جهنم جاییست با وقتشناسی ایتالیایی، شوخطبعی آلمانی، و شراب انگلیسی.
۱۰. فرانسویِ خوشخوراک
فرن لبوویتز (Fran Lebowitz)، نویسندهٔ آمریکایی (متولد ۱۹۵۰) با طنزی تند گفت:
یک فرانسوی، در اصل یک آلمانی با آشپزی خوب است.
اینجا آلمان نماد سختگیری، و فرانسه نماد ظرافت زندگی است؛ در نهایت، هر دو ملت بهنوعی در روح اروپایی یکدیگر بازتاب دارند.
آلمان از نگاه دیگران
آلمان، از نگاه بیرونی، ترکیبیست از ستایش و ترس، نظم و خشونت، موسیقی و ماشین. کشوری که هم به خاطر «گوته» و «بتهوون» ستوده شده، و هم بهخاطر «گشتاپو» و «آشویتس» و دورانِ نازیسم در تاریخ باقی مانده.
این ده نگاه، نشان میدهد که آلمان تنها یک کشور نیست، بلکه آینهایست که در آن دیگران خودشان را نیز میبینند — گاه با تحسین، گاه با وحشت.
اما شاید در همین نگاههای چندلایه، رمز اهمیت آلمان نهفته است: کشوری که هم الهامبخش است، هم هشداردهنده. و شاید مهمتر از همه، کشوری که ما را وادار میکند تاریخ را فراموش نکنیم.
نظر خود را به اشتراک بگذارید