حتماً برای شما هم پیش اومده؛ تو یه جمع غریبه، با زبونی که حتی بلد نیستی «ببخشید» رو درست تلفظ کنی، گیر بیفتی! یه چیزی میگی که فکر میکنی یعنی «سلام»، ولی از نگاه مردم معلومه بیشتر شبیه صدای یه عطسه بود!
بعد نوبت خداحافظیه…دهنتو باز میکنی، یه چیزی از ترکیب «چاو» و «بای» و «خداحافظ» درمیاد که حتی خودت نمیفهمی دقیقاً باهاش خداحافظی کردی یا دعوتشون کردی شام.
حالا این وسط، زبان قفل کرده، گوگل ترنسلیت هم قهر کرده، اینترنت یاریت نمیکنه، بقیه نگاهت میکنن، انگار از کرهی مریخ اومدی…
در همین شرایط بحرانی، هنر وارد میشه؛ نه با پیانو و قلم و قلممو، بلکه با ماهیتابه! بله! آشپزی تنها هنریه که باهاش میتونی بدون یه کلمه حرف زدن، صدا از حلق مردم دربیاری!
برای ما مهاجرا، آشپزخونه میشه هم سنگر، هم سفارتخونه. اونجاست که وقتی زنگ درو میزنن و میپرسن: «این بو از کجاست؟» تو لبخند میزنی و میگی: «قورمهسبزی. پیام رسمی ملت ماست!»
کافیه فقط پیاز رو بندازی تو روغن. یهدفعه صدای جلز و ولز درمیاد، عطرش پخش میشه، بعد همسایههات از بالکن سرک میکشن، دماغهاشون میلرزه، و ناخواسته وارد فاز «برقراری ارتباط بینالمللی» میشن.
قورمهسبزی ما فقط یه غذا نیست، بیانیهی رسمی ما ایرانیهاست! توش تاریخ داریم، تمدن داریم، حتی کمی سیاست و دیپلماسی هم هست…ریشهش هم شاید که وصل بشه به آلمانیها، مخصوصاً وقتی با دیسی از برنج سفید و تهدیگ طلایی وارد میشی، انگار خودت رو معرفی کردی:
«من ایرانیام، با افتخار و عطر شنبلیله!»
اما خب، همهچی به همین سادگی نیست. وقتی همسایهها ازت میپرسن: «این غذای خوشمزه رو چطوری درست کردی؟»، اینجاست که فاز «ترجمهی هنری» شروع میشه! میری تو کابینت، مواد لازم رو درمیاری، یکییکی نشون میدی، همهچی خوب پیش میره تااااا میرسی به شنبلیله!
شنبلیله؟ حالا به زبون بیزبونی چطوری براشون توضیح بدی که این سبزی عزیز، با اون عطر خاصش، از اعضای ثابت گروه هنری قورمهسبزیه؟! یه چیزی بین عطر بهشت و بوی دست مادربزرگ وقتی سبزی پاک میکرد!
گوگل هم جا زده، ترجمهاش میکنه «Fenugreek» ولی باور کن با این کلمه نمیتونی حتی یه لیوان آب ولرم رو خوشطعم کنی، چه برسه به خورش!
اما تهش چی؟ تهش اینه که یه قاشق از غذا رو که بخورن، دیگه لازم نیست چیزی بگی. اون لقمه، هم دل میبره، هم یخها رو میشکنه، هم رابطه میسازه. یه جور گفتوگوی بیکلام که طعم وطن میده.
پس دوست عزیز، اگه یه روزی، یه جایی تو یه سرزمین ناآشنا زبانت نچرخید، نترس! گاز رو روشن کن، روغن بریز، پیاز بنداز، و بذار طعم قورمهسبزیت خودش حرف بزنه؛ اون وقتی که هنر بیواژهت را با دیگران قسمت میکنی. شاید همون لحظه، آغاز یک ارتباط عمیق باشه؛ بینیاز از ترجمه، بینیاز از کلمه.
نظر خود را به اشتراک بگذارید